به گزارش خبرگزاری حوزه، دکتر شریف لک زایی دانشیار گروه فلسفه سیاسی در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی است. وی علاوه بر درجه دکتری در علوم سیاسی، تحصیلات حوزوی را هم تا دوره خارج فقه و اصول دنبال کرده است، لک زایی متخصص اندیشه سیاسی ملاصدرا است و کتابها و مقالههای زیادی درباره اندیشههای سیاسی این فیلسوف مسلمان و دیگر اندیشمندان معاصر همچون آیتالله مطهری، امام خمینی، شهید بهشتی، امام موسی صدر و ... منتشر کرده است. متن زیر حاصل گفتوگوی خبرنگار خبرگزاری حوزه با این محقق حوزوی است:
درباره خودتان بفرمایید، کی و کجا متولد شدید؟ تحصیلات ابتدایی را کجا شروع کردید؟
_ متولد سال ۱۳۵۲ روستای ادیمی - در دوازده کیلومتری شهرستان زابل - که الآن مرکز شهرستان نیمروز است. دو سال اول ابتدایی را در مدرسه مهر ادیمی گذراندم و بعد آمدیم زابل و بقیه دبستان را در مدرسه شهید چمران و مدرسه ۲۲ بهمن زابل گذراندم. دورۀ راهنمایی را هم در مدرسه شهید شریف سنچولی گذراندم.
پدرم طلبه حوزه علمیه بود و در رژیم پهلوی بیشتر ایام هفته را در حوزه علمیه مرحوم حکیم شهرستان زابل که توسط آیتالله شهید سید محمد تقی حسینی اداره میشد حضور داشت و آخر هفته را در ادیمی بود و به کار کشاورزی و امور مذهبی در روستا می پرداخت.
از سوم ابتدایی تا پایان راهنمایی را در زابل خواندم،. دوم راهنمایی که بودم در سال ۱۳۶۵ به همراه جمعی که با عنوان سپاه حضرت محمد(ص) معروف شد به جبهه رفتم. البته به سبب کم سن و سالی بعد از دو هفته از جبهه برگشت خوردم. دوباره بعد از اتمام سوم راهنمایی در تابستان ۱۳۶۷ عازم جبهه شدم. در آموزش ۴۵ روزه بودم که جنگ تمام شد.
سال تحصیلی ۶۷-۶۸ را وارد حوزه علمیه امام جعفر صادق علیهالسلام زابل شدم. این حوزه معروف به حوزه علمیه مرحوم آیتالله شریفی هم بود. مدیریت مدرسه حجتالاسلام والمسلمین آقای فانی از روحانیون مشهد بود. قبل از ایشان هم سالها حجتالاسلام والمسلمین سپهری از روحانیون اهل قوچان عهده دار مدیریت حوزه علمیه بود. در سال ۶۸-۶۹ هم وارد حوزه علمیه قم شدم. تقریباً به طور مستمر در قم حضور داشتم و زندگی کردم.
پس بیشتر قمی هستید؟
_ قمی نیستم ولی بیشترین ایام عمرم را در قم حضور داشتم و در قم زندگی کردم. من از ۱۳۶۸ که آمدم قم تا ۱۳۹۳، به صورت مستمر در قم حضور داشتم. سه سال در مدرسه منتظریه معروف به حقانی مقدمات را گذراندم و از محضر اساتید و بزرگوارانی همچون مرحوم آیتالله حقانی، شهیدی، نجفی، سبحانی، قادری و ... بهره بردم. مدیریت مدرسه با آقای کریمی بود که در آموزش و پرورش خدمت میکرد ولی امور مدرسه را انجام میداد. در پایه دوم در مدرسه حقانی بودم که جنگ اول خلیج فارس شروع شد و به همراه دیگر طلاب در دی ماه به مرزهای جنوب رفتم و نزدیک یک ماهی را در آنجا گذراندم. در آن ایام همانند ایام جبهه تعداد زیادی از مدارس علمیه عازم جبهه شدند و گویا چندین گردان رزمی از طلاب شکل گرفت.
بعد از سه سال در سال ۱۳۷۱ برای گذراندن دورۀ سطح به مدرسۀ امام محمدباقر علیهالسلام رفتم و پنج سال هم در این مدرسه که در ابتدای نیروگاه قرار دارد حضور داشتم. در این دوره در ابتدای ورودم حجت الاسلام والمسلمین قوامی، امامجمعه فعلی پردیسان، مدیریت مدرسه را بر عهده داشت و پس از وی نیز سید بزرگوار دیگری که الآن نامش در خاطرم نیست به مدت کوتاهی عهدهدار مدیریت مدرسه شد و سپس حجتالاسلام والمسلمین حجازی مدیریت مدرسه را بر عهده گرفت و گویا همچنان ایشان مدیریت مدرسه را بر عهده دارد. گویا مدیریت این مدرسه تا الآن در دست سادات بوده است. در مدرسه امام باقر از محضر بزرگانی کسب علم کردم. مرحوم آیتالله آل غفور که مکاسب میگفت و حاجآقای قوامی که معالم را پیش ایشان خواندم، آقای مهدوی نیا که لمعه تدریس می کرد، حاجآقای قادری که اصول فقه را درس میداد و... مرحوم آیتالله کرمانی هم ظهرها نماز جماعت را اقامه میکرد.
در نیمه نخست سال تحصیلی ۱۳۷۶-۱۳۷۷ نیز شش ماه مدرسه امام صادق(ع) در نزدیک امام زاده ابراهیم گذراندم. از همان سالها در دروس خارج برخی از بزرگان شرکت کردم از جمله تا اواسط دهه هشتاد درس خارج فقه آیتالله جوادی آملی شرکت کردم. حتی بعد از اینکه هیئتعلمی هم شدم، سعی میکردم که جلسات درس خارج فقه ایشان را حضور داشته باشم. درس خارج اصول را هم نزدیک به یک سال نزد آیتالله گرامی میرفتم. دیگر اساتید دورۀ سطح که در فیضیه و دارالشفاء و مدرسۀ آیتالله گلپایگانی برگزار می شد از این قرارند: آیتالله موسوی تهرانی بخشهایی از کتاب رسائل، آیتالله نکونام بخشهایی از کتاب کفایه الاصول، آیتالله محمدی بخشهایی از اصول، آیتالله سعیدی بخشهایی از مکاسب، و....
از آن دوران خاطراتی دارید؟
_ آن موقعی که مدرسه حقانی بودیم، جنگ اول خلیجفارس شروع شد، طلبه های مدرسه امام صادق(ع) و حقانی با هم به منطقه رفتند، برای مانور و ... مدتی هم در منطقه حضور داشتند که بنده هم حضور داشتم. یکی از دوران خوب و ماندگاری است برایم. البته اغلب دوستان هم سابقۀ جبهه داشتند. از جمله فرمانده گردان جناب آقای موسوی و یا فرمانده گروهان ما جناب آقای قلی زاده. حتی برخی از آنان در دوران جبهه به افتخار جانبازی نائل شده بودند و پس از اتمام جنگ وارد حوزۀ علمیه شده بودند. دوران خوبی بود و انگیزه های دوستان بسیار بالا بود. یادم هست که در مدرسه حقانی همین دوستان به اتفاق همدیگر یک تعاونی تشکیل دادند و مایحتاج دوستان در فروشگاهی کوچک در مدرسه عرضه میشد که بیشتر وقتشان را برای درس بگذرانند. و یا صبحها نان تازه از نانوایی تهیه میشد که طلبه ها راحتتر درس بخوانند. البته این امور ربطی به مدرسه نداشت و خود دوستان طلبه به صورت داوطلبانه این امور را انجام میدادند. حتی بزرگداشت میلاد و شهادت و وفات ائمه نیز به نحو با شکوهی برگزار میشد. صبح جمعه معمولاً زیارت عاشورا برقرار بود. خلاصه آن سه سال با توجه به فعالیتهای افتخاری و داوطلبانه دوستان همچنان در خاطرم مانده است.
در همین سالها در یک اردوی ۴۵ روزه که برخی طلاب منتخب از مدارس علمیه قم بودند شرکت کردم که در آبعلی و با مدیریت آقایان زیبایی نژاد، محمد تقی سبحانی و دوستانشان برگزار شد. البته اساتید مختلفی حضور داشتند از جمله آقای شیروانی، هرندی و هادی صادقی و .... همچنین در این ایام از برخی از شخصیتها برای حضور و سخنرانی در نشستهایی که برگزار می شد دعوت به عمل می آمد. از جمله این افراد آیتالله سید احمد خاتمی، آیتالله خزعلی، محسن رضایی، بشارتی، آیتالله یزدی که آن زمان رئیس قوه قضائیه بود و برخی دیگر از اساتید و بزرگان. این اردو هم به نظرم جزء برنامه های تأثیرگذار برای من بود. البته من در این اردوها که معمولاً هر از چندی از طرق مختلف و با حمایت افراد مختلف برگزار میشد شرکت میکردم. از جمله دو اردوی دیگر که توسط تیپ امام جعفر صادق(ع) برگزار شد؛ یکی در غرب کشور و اشتران کوه و بازدید از دریاچه گهر که مسیر ۱۸ کیلومتری تا رسیدن به دریاچه را به صورت پیادهروی رفتیم و برگشتیم. دیگری اردوی مشهد بود که از طریق شمال انجام شد و از رشت تا لاهیجان و بهشهر و در نهایت مشهد حضور یافتیم.
نگارش و تحقیق را از چه زمانی آغاز کردید؟
_ در ایامی که در مدرسه حضرت امام محمدباقر(ع) بودم آغاز شد. به گمانم در سالهای ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ بود که به دلیل همین علاقهمندی در جلسات مرکز ادبی حوزه شرکت میکردم. این مرکز آن موقع به نظرم تازه تأسیس شده بود و با مدیریت حجتالاسلام والمسلمین جواد محدثی اداره میشد. در آنجا کلاسهایی برای آموزش نویسندگی طلاب در این مرکز برگزار میشد. الآن در خاطرم نیست که چگونه با این مرکز آشنا شدم اما با حضور در این مرکز و ثبتنام، یک دوره نگارش را با استاد احمد شهدادی گذراندم. ایشان هم شاعر بود و هم نویسنده و فلسفه خوان بود و هم مترجم بود. از ایشان بسیار بهره بردم و با توجه به همکاری ایشان در آن ایام با روزنامه کیهان، برخی از یادداشتهایم بعدها توسط ایشان در این روزنامه چاپ و منتشر شد. یک دوره هم که بیشتر ویرایش بود را با استاد محمد اسفندیاری گذراندم و از ایشان هم فراوان آموختم. ایشان صفحاتی از کتابهای منتشره را برای ویرایش در اختیار ما قرار میداد که ما ویرایش کنیم. بعدها در مطالعاتم برخی از آن کتابها را رؤیت کردم که مربوط به چه نویسندگانی بود. حساسیت من به ویرایش و پاکیزه نویسی از آن موقع ایجاد شد. البته جلسات دیگری هم در این مرکز برگزار میشد و خود استاد محدثی هم برخی مواقع مباحثی داشتند و یا نشستهایی در نقد آثار برگزار میشد. این مرکز آن موقع یکی از مراکز فعال و پیشرو در حوزه محسوب میشد و خیلی فعال بود. به یاد دارم در آن ایام که کتاب جوان مسلمان و دنیای متجدد به قلم دکتر سید حسین نصر به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده بود و حسابی هم سر و صدا هم به پا کرده بود در یکی از جلسات این مرکز به نقد و بررسی گذاشته شد و دوستان اظهار نظر میکردند. برای امثال من که تازه وارد مباحث نگارش شده بودیم اینگونه جلسات آموزنده بود. البته همان موقع این کتاب را تهیه و مطالعه و در مباحثه دوستان شرکت کردم و البته زاویه نگاه من با استاد محدثی و برخی دیگر در این زمینه متفاوت بود. نکته اما این بود که الفبای نقد و ارزیابی متون را از آن موقع آموختم. یادداشتهای بسیاری هم از آن زمان دارم که به منظور تمرین نویسندگی نوشته ام. البته آنچه باید یادآوری کنم از سال ۱۳۷۴ مقالات من در مطبوعات به چاپ میرسید که الحمدلله همچنان ادامه دارد. شاید زمانی که در مدرسه حقانی بودم هرگز گمان نمیکردم که در مسیر نویسندگی بیفتم. شاید نویسندگی و تحقیق جزء آخرین اولویتهایم به شمار میرفت اما آشنایی با برخی اساتید و دوستان و حضور در مرکز ادبی حوزه و جمعی از اساتید من را در این فضا قرار داد.
تحصیلات کلاسیک را ادامه دادید؟
_ من با توجه به اینکه با پایان تحصیلات سوم راهنمایی وارد حوزه علمیه شدم در ادامه به ویژه از زمان حضور در مدرسۀ امام محمدباقر علیهالسلام، چهار سال دبیرستان را هم در رشته ادبیات و علوم انسانی به صورت آزاد در آزمونهای آن شرکت کردم و دیپلم گرفتم. البته این سبک از شرکت در آزمونهای پایان سال آن موقع با عنوان متفرقه شناخته میشد ولی خوب دیگر کلاس نمی رفتیم و فقط برای آزمون پایان سال شرکت میکردیم. ازاینرو در سال ۱۳۷۵ نیز پس از اخذ دیپلم در کنکور سراسری شرکت کردم و در دانشگاه باقرالعلوم(ع) که آن موقع مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم خوانده میشد پس از حضور در مصاحبه در رشته کارشناسی علوم سیاسی پذیرفته شدم و در سال ۱۳۷۹ با دفاع از پایاننامهام با عنوان آزادی سیاسی در اندیشه آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری به راهنمایی دکتر علیرضا صدرا و مشاورۀ دکتر منصور میراحمدی در دوره کارشناسی فارغالتحصیل شدم و همان سال با شرکت در آزمون سراسری که آن سالها در تهران برگزار میشد در دورۀ کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) پذیرفته شدم و در سال ۱۳۸۱ با دفاع از پایاننامه کارشناسی ارشدم با عنوان رابطۀ فرد و دولت در نظریه های ولایتفقیه به راهنمایی دکتر علیرضا صدرا و مشاورۀ دکتر داود فیرحی از همانجا فارغالتحصیل شدم. بعد از آن در دورۀ دکتری شرکت کردم که خودش داستان مفصلی دارد اما در نهایت دورۀ دکتری علوم سیاسی در گرایش اندیشه سیاسی اسلام را نیز از ترم بهمن سال ۱۳۸۵ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شروع کردم و در پنجم مهر ۱۳۹۱ با دفاع از رساله دکتریام با عنوان نگرشهای فلسفی سیاسی در آرای صدرالمتألهین به راهنمایی دکتر محمد علی فتح الهی و مشاوره دکتر داود مهدوی زادگان و دکتر مرتضی جوادی آملی فارغالتحصیل شدم.
همانجا مشغول تدریس هستید؟
_ خیر. البته با اساتید و دوستان آنجا همکاری و ارتباط داریم. منتها در مراکز مختلف علمی مانند دانشگاه باقرالعلوم(ع)، دانشگاه مفید، دانشگاه آزاد و ... تاکنون تدریس داشته و دارم. من البته از تیرماه سال ۱۳۸۵ تاکنون عضو هیئتعلمی پژوهشی گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی هستم. ما در پژوهشگاه فقط به مباحث پژوهشی میپردازیم و مباحث آموزشی نداریم، مگر اینکه از دیگر مراکز علمی برای تدریس دعوت کنند. البته ارتباطم با پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی که آن زمان واحد اندیشه سیاسی نامیده میشد، به سال ۱۳۷۵ برمیگردد. در سالهای آغازین بیشتر با برادرم دکتر نجف لکزایی همکاری داشتم. در این زمینه در تصحیح و احیای کتاب روضة الانوار عباسی از محقق سبزواری و تدوین اندیشه سیاسی محقق سبزواری از اندیشمندان دورۀ صفویه با ایشان همکاری داشتم. پس از آن از سالهای ۱۳۷۸ با گروه فقه سیاسی پژوهشکده همکاری داشتم و به عنوان جانشین گروه فقه سیاسی امور این گروه را به صورت پاره وقت انجام میدادم. در آن سالها یکی از کارهایی که انجام میشد تهیه سرفصلهایی برای طرحهای تحقیقاتی مصوب گروه فقه سیاسی بود که توسط بنده انجام شد و پس از تصویب از محققان خواسته میشد که بر اساس آن طرح تحقیق آماده و ارائه شود. یکی از این سرفصلها، سرفصل تاریخ اندیشه فقیهان بود که انجام شد. تا آنجا که در خاطر دارم، سرفصل اندیشه سیاسی فیلسوفان مسلمان توسط آقای دکتر محمد پزشکی انجام شد که آن موقع مدیریت گروه فلسفه سیاسی را بر عهده داشت. البته هدف از تهیه این سرفصلها آن بود که به محققان در تدوین اندیشه سیاسی کمک نماید و نه اینکه حتماً این موارد از آثار و متون متفکران استخراج شود. البته در اجرا این مسأله بستگی داشت به اینکه محقق چه مقدار خلاقیت و نوآوری در تدوین طرح و بعداً نگارش متن اندیشه سیاسی متفکر از خود نشان دهد. آغاز انجام طرح پژوهشی بررسی تطبیقی نظریه های ولایتفقیه در همان زمان آغاز شد که همزمان بود با نگارش پایاننامه کارشناسی ارشد علوم سیاسی که با این موضوع هم مرتبط بود. در این زمینه البته یک اثر دیگر از من با عنوان توزیع و مهار قدرت در نظریه های ولایتفقیه در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی کار و منتشر شده است. من البته بعد از دو سه سال با توجه به علایق مطالعاتی ام به گروه فلسفه سیاسی ملحق شدم و تاکنون این همکاری با گروه فلسفه سیاسی تداوم داشته است.
چرا ملبس به لباس روحانیت نشدید؟
_ بیشتر به روحیه خودم برمیگردد که بیشتر در همین فضای کارهای علمی و پژوهشی افتادم و از همان ابتدا مسیرم علمی پژوهشی شد. مقالاتم عمدتاً از سال ۱۳۷۴ در نشریات دیگر چاپ میشود و در نتیجه بیشتر دنبال مطالعه و تحقیق و نگارش افتادم و سراغ تبلیغ و منبر و در نتیجه تلبس به لباس روحانیت نرفتم.
من هر وقت کسی این سؤال را از من میپرسد این خاطره را نقل میکنم. یک بار در یک جلسهای که آن اوایل دهه هفتاد که حزبالله قم از استاد محمد رضا حکیمی برای سخنرانی دعوت کرده بودند، شخصی از ایشان پرسید: آقا شما چرا معمم نیستید یا نمی شوید؟ وی جواب داد، من قبل از انقلاب معمم بودم اما کارم، کار علمی بود و در کتابخانه مینشستم و تحقیق، نگارش و تألیف داشتم. ملبس بودن در آن شرایط قبل از انقلاب، در رژیم شاه البته دردسرهای خودش را داشت و البته الآن هم دردسرهای خودش را دارد. در آن شرایط که پلیس، ساواک و شهربانی گیر میداد به معممان به همین دلیل لباس را درآوردیم. ایشان در حالی که میخندید، فرمودند اما بعد از پیروزی انقلاب هم نخواستم سوءاستفاده کنم. حالا کار من هم تحقیق و مطالعه و نگارش است.
اشاره فرمودید به نگارش مقالات و آثاری که داشتید تا حالا چند تا اثر از شما منتشر شده؟
_ آثار منتشره زیاد نیست منتها در دو یا سه حوزه مطالعاتی که انجام شده، کتاب و مقاله دارم.
یکی حوزه آزادی و مباحث آزادی و مسئله آزادی که اولین مقالاتی هم که از من چاپ شده در همین موضوع بوده و من هم شاید در بین نویسندگان کشور بیشترین تعداد مقاله راجع به آزادی را دارم. دو سه تا کتاب هم تا الآن در این زمینه از من منتشر شده است؛ کتاب آزادی و دانش، کتاب مسئله آزادی در اندیشه امام خمینی و کتاب آزادی سیاسی از دیدگاه استاد مطهری و شهید بهشتی است که این اثر جزء کارهای اولیه و همان پایاننامه دورۀ کارشناسی من است.
بخش دیگری از مطالعاتم راجع به مباحث ولایتفقیه است. دو کتاب در این زمینه تاکنون از من چاپ شده است. کتاب بررسی تطبیقی نظریات ولایتفقیه که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی چاپ شده و کتاب توزیع و مهارت قدرت در نظریه ولایتفقیه که پژوهشگاه معارف و اندیشه چاپ کرده است. پایاننامه کارشناسی ارشد من هم در این زمینه است با عنوان رابطه فرد و دولت در نظریه ولایتفقیه که چاپ نشده است.
قصدش را هم ندارید که چاپش کنید؟
_ ان شاء الله قصدش را دارم. شاید در کتاب «بررسی تطبیقی نظریههای ولایتفقیه» که در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شده، و چاپ چهارمش سال گذشته درآمد، به نظرم رسید برای چاپ بعدی، ویراست جدیدش را ارائه کنم و در ویراست جدید مباحث آن پایاننامه را در این اثر اضافه کنم. از فصلهای مشترک که بگذریم و فصلهای غیر مشترک را اضافه کنیم، تقریباً کتاب حجیم و منسجمی میشود و در همین عنوان رابطه فرد و دولت قابل ارائه است. البته متأسفانه ایده های که در این پایاننامه داشتم همچنان طرح ناشده باقی مانده است. یک زمانی نیز یکی از مراکز در حال چاپ آن بود که با تغییر مدیریت آنجا از چاپ آن امتناع شد و دیگر برای من هم انگیزهای باقی نماند که بخواهم آن را چاپ نمایم. البته اینکه مباحث ولایتفقیه را از اوایل دهه هشتاد شروع به مطالعه کردم هم خودش داستان دارد.
درباره مطالعاتتان میگفتید.
_ بخش دیگری از مطالعاتم هم که تقریباً در عمدۀ ۱۵ سال اخیر به طور مستمر تداوم داشته، یعنی از سال ۱۳۸۴ به بعد درباره طرح پژوهشی حکمت سیاسی متعالیه یا فلسفه سیاسی اسلامی است. تاکنون کار مستقلی که انجام دادم کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتالهین است که از سال ۱۳۹۵ تاکنون دو بار چاپ شده است. یک طرح پژوهشی دیگر هم با عنوان حکمت سیاسی متعالیه خاتمه یافته که به خواست خدا در دست نشر است و پژوهشگاه دارد آماده میکند که ان شاء الله چاپ بشود.
همچنین از آنجاکه مدیر کلان طرح پژوهشی حکمت سیاسی متعالیه هم خودم بودم تاکنون نزدیک به ۲۰ اثر ذیل این کلان طرح چاپ شده است، از جمله آثاری همچون ۴ جلد مجموعه مقالات و ۴ جلد نشستها و گفتوگوها با عنوان سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه که بیشتر آن مربوط به مباحث همایشی با همین عنوان است که در سوم بهمن ۱۳۸۷ با اشراف سخنرانی آیتالله جوادی آملی سال برگزار شد.
کارهای مستقلی هم در کنارش از سوی دوستان ذیل همین طرح پژوهشی صورت گرفته است که با مدیریت بنده انجام و منتشر شده است. هدف اصلیم در واقع این بود که فلسفه سیاسی اسلامیمان غنیتر و قویتر بشود و بتواند در فضای جدید حرفی برای گفتن داشته باشد.
بحمدالله در این زمینه مباحثههای زیادی صورت گرفته است. رسالههای مختلف، پایاننامههای مختلف، کتابهای مختلف، مقالات مختلف دارد در این زمینه چاپ میشود. مجموعه نقدها و گفتوگوهایی که در زمینه کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین و طرح پژوهشی حکمت سیاسی متعالیه توسط بنده تاکنون انجام گرفته در یک اثر در حال آمادهسازی برای انتشار است.
به هر حال این سه حوزه پژوهشیام تاکنون بوده است که کار شده و من در این زمینه مقاله و کتاب دارم و گفتوگو و مصاحبه و سخنرانی و نشست و ... دارم. البته حوزه سوم بیشتر است. چون اخیراً حوزهاش یک مقدار گستردهتر شده است. البته در حال حاضر دو طرح را نیز به طور همزمان انجام میدهم که مربوط به بحث آزادی و کارآمدی و بحث نظریه دولت یا مسأله دولت است که دارم نگارش میکنم.
بحث نظریه دولت یا مسأله دولت در جامعه ایرانی فعلی جزء نیازهای اصلیمان است. که باید در این زمینه نظریه دولتمان ترسیم شود که چیست؟ بخش بزرگی از مشکلات ما نظری است و ما تکلیفمان را در حوزه نظری مشخص نکردهایم. مثلاً ما دولتمان باید چگونه باید باشد؟ ما چه دولتی میخواهیم داشته باشیم؟ در حوزه فرهنگی چقدر این دولت میتواند مداخله کند؟ در حوزه اقتصادی چقدر میتواند مداخله کند؟ ازاینرو گاهی به سمت نظریههای لیبرالی میچربد و گاهی به سمت نظریههای سوسیالیستی و چپ میچرخد که محدود بکند و مداخلهاش بیشتر بشود. کدام دولت مورد نظر ما است؟ معمولاً گفته میشود نه این هستیم نه آن هستیم ما وسط هستیم. خب چهبسا هم آن هستیم و هم این هستیم و هیچی هم نیستیم. اصلاً آن وسط هم نیستیم. به هر حال نیاز هست که روی این مباحث بیشتر متمرکز شد و جامعه علمی، پژوهشی و فکری ما چهار یا پنج نظریه دولت را استخراج کند که ما در حال حاضر به طور مثال این پنج نظریه را داریم.
همین دولتی که الآن سر کار است، نظریه فرهنگیاش را نمیدانیم چیست! نظریه اقتصادیاش را نمیدانیم چیست! چون یک مسیر منسجمی در فضای اجتماعی نمیبینیم و هر دفعه با تصمیمات خلقالساعه روبرو میشویم که جز آشفتگی چیزی به همراه ندارد. این البته در ادامه همین کار است که ما به لحاظ رویکرد فلسفی بیاییم موضع فلسفیمان را در این بحث مشخص کنیم.
محور اصلی مباحث کنگره حکمت سیاست متعالیه، دولت و نظریه دولت است. ارزیابی نظریههایی که وجود دارد، ارائه درآمدی راجع به نظریههای دولت که ما حداقل ماهیت یا خاستگاهش را بدانیم و روشن کنیم. هدف دولت روشن شود که چیست و چه اهدافی را میتواند دنبال کند. موضعش در فرهنگ یا اقتصاد چیست و چقدر میتواند دخالت بکند.
البته دو دو تا چهار تا نیست ولی وقتی دولت در همه امور دخالت میکند، پس کی به فکر آینده باشد؟ مردم کی و کجا مشارکت بکنند؟ کی نوبت مردم میرسد که در حوزه فرهنگی، اقتصادی یا حتی سیاسی حضور جدی و مؤثر داشته باشند. آیا قرار است همه کارها را دولت بکند؟ نیاز هست که ابعاد همه اینها روشن بشود و طبیعتاً در نظریه های دولت این موارد و به ویژه گسترۀ مداخله دولت در امور مختلف مشخص خواهد شد که ما اکنون فاقد آن هستیم و بر اساس آنچه پی آید و چه کسی در رأس قوا قرار گیرد امور جریان مییابد بدون آن که واجد پشتوانۀ فلسفی باشد. حتی در این موارد نمی توان مشاهده کرد که از یک نظریه مشخص غربی هم در این زمینه استفاده شود و از این نظریه ها تقلید بشود. عموم دولتهایی که بعد از پیروزی انقلاب سرکار بودند بهرغم اینکه برخیها میگویند لیبرالی هستند، یا چپ میزنند اما به معنای تمام، واجد صفات و ویژگیهای این دولتها نبودهاند. در این زمینه باید آسیبشناسی کرد و به سمت ارائه یک نظریۀ ایجابی رفت.
دستکم دولتهای بعدی که میخواهند بیایند بگویند ما بر اساس این الگو در حوزه امور فرهنگی یا اقتصادی مداخله میکنیم. به طور مثال در حال حاضر وقتی یک نفر میخواهد یک موسسه فرهنگی بزند، هفتخان رستم را باید طی بکند. در اقتصاد هم همین است. یکی از مشکلات بزرگ امروز مردم این است که بوروکراسی اداری متورم شده است و برای ایجاد یک بنگاه اقتصادی زمان و مسیرهای طولانی را باید طی کنند تا به نتیجه برسند. اینها باید کم و شفاف بشود، روند درست پیدا کند، پاسخگو باشند و ....
این مباحث را ذیل عنوان دولت متورم دارم طرح میکنم. دو سه تا یادداشت هم تا الآن چاپ شده است.
اینها زمینههای مطالعاتی و پژوهشی است که دنبال میکنم. من از بحث آزادی شروع کردم، ولی به این نتیجه رسیدم که هرچقدر که ما راجع به آزادی بحث کنیم ولی مبنای فلسفی نداشته باشیم مباحث ما عقیم است. لذا از آنجا منتقل شدم به بحثهای فلسفی اما با فقدان فلسفه سیاسی مستحکم و واجد اتکا مواجه شدم. در نتیجه بحث حکمت سیاسی متعالیه مطرح شد و در ادامه بحث نظریه دولت قابلیت طرح پیدا کرد.
یعنی از مباحث سیاسی سوق پیداکردهاید به مباحث فلسفی؟
_ در سیر مطالعاتی و تحقیقاتی خودم از مباحث آزادی به فلسفه سیاسی منتقل شدم. رشته من علوم سیاسی با گرایش اندیشه سیاسی بوده، و مباحثی که دنبال میکنم فلسفه سیاسی است و در این زمینه البته بی پیشینه نبودم اما به موضوعات مورد علاقه با این نگاه ورود نکرده بودم و البته وقتی به طور جدی در این زمینه ورود کردم به خلأ مورد اشاره پی بردم. البته وقتی وارد بحث میشویم در موارد بسیاری با خلأ مواجه هستیم و زمان میبرد تا بتوانیم خودمان را بهروزرسانی کنیم. خُم رنگرزی نیست.
آیا این مباحث میانرشتهای است یا خودش یک رشته مستقل است؟
_ تلقیای که من دارم این است که فلسفه سیاسی یک دیسیپلین و رشته مستقل است. ازاینرو کار من هم فلسفی محض به معنایی که امروز در جامعه رایج است، نیست. مباحث فلسفی محض یک مسیر قابل توجهی را تاکنون طی کرده و به اینجا رسیده است اما مباحث فلسفه سیاسی به هر دلیل مورد غفلت واقع شده است.
یعنی پاسخگوی نیازهای امروز جامعه نیست؟
_ بله. متأسفانه نیست. یعنی وقتی انتزاعی فکر بکنیم، وقتیکه دانش من با مسائل جامعه ارتباط برقرار نکند، پاسخگوی مسائل جامعه نیست و به تعبیر برخی از صاحب نظران یک فلسفه زنده به شمار نمیرود. مثل برخی درسهایی است که در کلاسهای اصول یا حتی فقه مطرح میشود. از اساتید میپرسیدیم: چرا داریم این بحث را میخوانیم؟ پاسخ این بود که این مباحث ذهن را تقویت میکند. برای تقویت ذهن لزومی ندارد که وقت طلبه را بگیریم و بحثی را بخوانیم که ناظر به مسائل جامعه ما و بتواند پرسشهای جامعه ما را پاسخ دهد. یعنی بتواند راهحلهای جدیدتری به ما بدهد و کشف کند.
فلسفه از ابتدا با حوزه زندگی و عرصه زندگی ارتباط داشته است. شما مباحث سقراط و آثار افلاطون را ببینید. حالا سقراط که به صورت شفاهی در خیابان و کوچه این بحثهای فلسفی را مطرح میکرد. یعنی میخواست فلسفه در جریان جامعه باشد، نه اینکه برود در یک اتاقی بنشیند و برای چند نفری، چیزی بنویسد. اصل فلسفه این است.
فلسفه سیاسی دانش درجه یکی تلقی میشود، برخلاف دانشهایی که از آن بهعنوان دانشهای مضاف یاد میشود. فلسفه سیاسی جزء دانشهای مضاف نیست، جز دانشهای درجه اول است. البته فلسفه سیاست میشود دانش درجه ۲ و در جرگه همین فلسفههای مضاف قرار میگیرد مثل فلسفه اخلاق، مثل فلسفه فقه، مثل فلسفه ... .
منتها چون متفکران ما کمتر در این حوزه ورود پیدا کردهاند و به تعبیر مقام معظم رهبری، امتداد سیاسی اجتماعیاش کمتر مورد توجه قرارگرفته است بحثهایی که ما داریم مطرح میکنیم تا به یک اجماع عمومی حتی در سطح فیلسوفان منتهی بشود، یک مقدار کار دارد و زمان میبرد. به طور مثال اگر مباحث فلسفه سیاسی ملاصدرا را به استادی که فلسفه اسلامی و فلسفه ملاصدرا را تدریس میکند در میان بگذاریم، ممکن است با آن ارتباط برقرار نکند؛ چون فضایی که ما داریم کار میکنیم با فضای فلسفه کاملاً متفاوت است.
اگرچه، وقتی بخواهیم از آزادی، عدالت، مشروعیت، تکلیف، و دولت بحث بکنیم، بدون پشتوانه فلسفی و کلامی نمیشود. لذا من از بحثی مثل آزادی به این رسیدم که پشتوانه فلسفی و کلامی بحثم چه میشود؟ به همین دلیل اولین بار که طرح پژوهشی حکمت سیاسی متعالیه مطرح شد من تصمیم گرفتم وجوه سیاسی نظریه اختیار در حکمت متعالیه را برای پشتوانه بحث فلسفی آزادی تبیین بکنم. بعد در گفتوگوهایی که با دوستان در گروه فلسفه سیاسی داشتیم، این بحث تبدیل به یک طرح شد و گفتیم چه دلیل دارد فقط نظریه اختیار را کار بکنیم، بیاییم وجوه سیاسی حکمت متعالیه و ابعاد دیگرش را هم کار بکنیم.
جلد اول مجموعهی مقالات سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه نقطه آغاز این کار است. البته قبلش اخوی بنده (حجتالاسلام والمسلمین دکتر نجف لکزایی) تحقیق اندیشه سیاسی صدرالمتألهین را انجام داده بود که در واقع این ادامهی آن کار میشود. ولی من که سراغ این کار آمدم با این نگاه، و با این نیاز و احساس ضرورت در واقع آن را انجام دادم. امروزه هم همین است.
وقتیکه آزادی را حتی با پشتوانهی فلسفی مطرح بکنیم وقتیکه جلوتر میرویم آزادیهای سلبی و ایجابی مطرح میشود. این دولت آیا موانع را از پیش پای افراد برمیدارد یا موانع را روز به روز بیشتر میکند. اینجا آن نظریهی دولت اهمیت پیدا میکند. در حقیقت طرحهای پژوهشی و مطالعاتی که من داشتم همهاش به هم تنیده است و ادامه یکدیگر است. به همین دلیل من از بحث آزادی به بحثهای فلسفی سیاسی رجوع کردم و از آنجا بحثهای حکمت سیاسی متعالیه طرح شد و در ادامه به بحث دولت رسیدم.
این بحثها البته پشتوانه تحقیقاتی پیشینی هم ندارد، یعنی در واقع از صفر شروع کردم، اینطور نبود که ادبیاتش وجود داشته باشد و نیاز نباشد که از ابتدا بگوییم وجوه سیاسی این حکمت چه میشود. اگر فلسفه سیاسی موجود بود، من بحث خودم را انجام میدادم از آنهم بهعنوان پشتوانه استفاده میکردم. نیازی نبود که دوگانه بشود و دنبال این باشیم که وجوه مختلفش را تبیین کنیم. و راحتتر این بود که بهجای دیگر تکیه کنیم و مباحث را از جای دیگر بگیریم و ترجمه کنیم یا از متفکرین دیگر استفاده کنیم، همه هم تعریف و تمجید کنند.
وقتی کار را به این صورت و بدون تکیه به دیگران جلو میبریم، بگومگو، گفتوگو و رد و انکار هم زیاد میشود. البته در چنین فضایی نقد بسیار کم است. منتقدان بهجای اینکه کارهای تولید شده را بخوانند و نقد کنند، انکار و رد میکنند. نمیگویم همه اینطوری هستند اما عمدتاً رد و انکار است، نه نقد و ارزیابی متون منتشر شده.
بحث دیگری که این میان مطرح میشود، بحث ولایتفقیه است، مثلاً نظریه دولت از منظر نظریه رهبری که باید به آن توجه شود. یک نظریهی رهبری داریم که در فضای ولایتفقیه، ادامهی امامت و اینها باید مطرح بشود. یک بحثی هم داریم به اسم نظریهی دولت. برخی میگویند ما در نظریهی دولت که مشکلی نداریم. مشکل اینجا است که نظریهی دولتمان و ارتباط این نظریهی دولت با نظریهی رهبری مشخص نیست. لذا داریم در این فضا مطالعه میکنیم نمیدانم چقدر میتواند کمک بکند یا چقدر تا الآن توانسته است اثرگذار باشد یا در آینده چقدر میتواند. خودمان تصورمان این است که این ادبیات باید ادامه و تداوم پیدا بکند، تا در ادبیات علوم سیاسی ما، اندیشه سیاسی ما اینها حضور جدی و مؤثری پیدا بکند. تا بتواند در جریانهای فکری و سیاسی ما تغییر ایجاد بکند و اثرگذار باشد.
بحث نظریه دولت از دیدگاه فلاسفه در غرب هم خاستگاه و جایگاهی دارد؟
_ آنها در این زمینه خیلی جلو هستند. مثلاً رالز بعد از یک مدتی که در اوایل قرن بیستم مباحث فلسفه سیاسی تضعیف میشود مقالهای مینویسد به اسم عدالت بهمثابه انصاف؛ Justice as fairness، ولی درباره این مقاله که در حوزهی فلسفی- سیاسی است دهها نقد نوشته میشود، نه رد و انکار؛ و فلسفه سیاسی دوباره جان میگیرد. چون در غرب هم نگاههای پوزیتیویستی اینقدر غالب شد که میگفتند این چیزهای انتزاعی چیست که میگویید. بعد هم آمدند بحثها را با نیازهای روز جامعه به صورت ملموس مطرح کردند. البته کاری به این نداریم که نحلهها و مکتبهای مختلفی این وسط شکلگرفته است. به طور مثال جریان لیبرالیسم از استوارت میل و بنتهام به این طرف با بسط خوبی همراه بود و قبل از آن البته با جان لاک تقویت شده بود و بر اساس آن حکومتهایی در غرب تشکیل شد. اگرچه ممکن است انواع این حکومتها به لحاظ شکلی با هم متفاوت باشند اما خود را منتسب به لیبرالیسم میدانند.
الآن دموکراسیهایی که در غرب وجود دارد، یک دست نیست. یکی ریاستی است، یکی پارلمانی است، بعضیهایشان هنوز پادشاهی است، یعنی مشروطه سلطنتی هستند. هر کدام از اینها یکجور دموکراسی دارد. حالا اینها به ما میگویند دموکراسی داشته باشید، ما کدام دموکراسی را بگیریم. دموکراسی سبک بریتانیا، فرانسه، نروژ یا آلمان را؟ ما حتماً به یاد داریم که کشورهای غربی فقط دو جنگ جهانی را در دورۀ معاصر و در قرن بیستم ایجاد کردند و دهها میلیون انسان را در این میان قربانی کردند.
من معتقدم ما باید آن دموکراسی خودمان را ایجاد بکنیم. من فکر میکنم با انقلاب اسلامی مسیر این دانشها باز شد. همانطور که حضرت آیتالله جوادی آملی در همین نشستهایی که راجع به سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه با ایشان داشتیم فرمودند: «انقلاب اسلامی این دانشها و علوم و معارف وحیانی را آزاد کرد». میخواهم بگویم که از نظر ما این بعد فکری، فرهنگی و حتی معنوی انقلاب، خیلی اهمیت آن بیشتر از بعد سیاسی آن یا حتی اقتصادی بوده است. ولی خب ما به آن توجه نداریم.
راهحل مشکل ما هم توجه به همین ابعاد است، یعنی ما در بعد فرهنگی و علوم انسانی باید خودمان را قوی کنیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم. الآن هم حرفهای درست حسابی هم که زده میشود کسی توجه نمیکند. به هر حال این هم یکی از مشکلات موجود است . رهبری انقلاب راجع به بحث آزاداندیشی که واقعاً یک پدیده مهمی را میتواند در جامعه و در عرصهی علوم انسانی ایجاد بکند و تحول خیلی مهمی را رقم بزند، فرمودند: من صد بار گفتم که این کرسیها را راه بیندازید باز راه نینداختند.
انقلاب اسلامی این مسیر را آزاد و ایجاد کرد، ما باید به این سمتوسو برویم. مخالفان انقلاب اسلامی خیلی بهتر و سریعتر از ما این ظرفیتها را فهمیدند و درک کردند، زیرا هنوز دو ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که استاد مطهری را که یک فیلسوف متعالیه، یک فیلسوف اجتماعی و یک فیلسوف سیاسی بود و به تعبیر رهبر معظم انقلاب «ایدئولوگ انقلاب بود» ترور کردند. در حقیقت امام خمینی(ره) یک حکیم را در رأس شورای انقلاب گذاشته بودند که دشمنان با به شهادت رساندن ایشان مانع مهمی در مسیر فرهنگی و فکری انقلاب اسلامی ایجاد کردند.
اگر نگاهی به آموزشوپرورش امروز بیندازید متوجه میشوید که آموزشوپرورش در آخرین درجه اهمیت قرار دارد، در صورتیکه اولویت اول ما آموزشوپرورش است. رهبری در هفته بازگشایی مدارس گفتند: شما از مهد کودک هم نباید بگذرید و باید برایش برنامه داشته باشید. ایشان فرمودند که نباید به مهد کودکها نگاه مراکز خدماتی داشت، بلکه این مراکز، مراکز مهم آموزشی و پرورشی هستند. درست هم فرمودند. مهد کودکها، دبستانها، دبیرستانها و ... فراموششدهاند و یکدفعه میخواهند در دانشگاه فکری بکنند و کاری انجام بدهند.
اهداف انقلاب اسلامی در این مقاطع فراموش شده است و برنامهای برای دانشآموزان در این مقاطع ندارند. تعبیر رهبری این بود که آموزشوپرورش موظف است که آنجا برنامه داشته باشد. آنجا نباید رها باشد. میتوان گفت که تقریباً کسی اینجا کاری ندارد، درحالیکه شخصیت بچهها اینجا شکل میگیرد و پس از آن در دبستانها. اتفاقاً کمترین بها به اینها داده میشود. نتیجه آن را هم در نسل جدید و آینده داریم میبینیم.
آثار شما درباره شخصیتهای مختلفی همچون شهید مطهری، بهشتی و ... است؛ علاقه شخصی شما به کدامیک از این بزرگواران بیشتر است؟
_ من همه این بزرگان را دوست دارم، و به طور عام همه متفکران را دوست دارم؛ حضرت علی علیهالسلام فرمود: هر کس چیزی به من یاد بدهد غلامش هستم. در کارهایی که ما میکنیم، اگر بخواهیم تحولی ایجاد بشود، چارهای نداریم جز اینکه به فیلسوفان، فقیهان و متفکران و متکلمان خودمان مراجعه کنیم. متأسفانه امروزه بسیاری از متفکران ما کلیشه شدهاند. به طور مثال استاد شهید مطهری، علامه جعفری و ... ایام وفات، شهادت و ... مطلبی از ایشان مطرح میشود و دیگر هیچ. درحالیکه باید آموزههای این بزرگواران در جامعه جاری و ساری باشد، دائماً مطرح بشود و نقد بشود و مورد گفتوگو قرار گیرد و مباحث ما بر این اساس پیش برود. نه اینکه ما در آنها متوقف بشویم.
چهلویک سال از وفات شهید مطهری و چهارصد سال از وفات ملاصدرا گذشته است و متفکران دیگر به همین صورت. امروزه اگر بخواهند از این منظر مورد توجه قرار بگیرند، امکان ندارد. چون نتوانستهاند به خیلی از مسائل بپردازند و یا اصلاً در زمان آنها مطرح نبوده است. حضرت آیتالله جوادی آملی در سخنرانی در همایش سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه به این نکته اشاره کردند و برخی از رسانهها هم تیتر زدند که «عبور از ملاصدرا». ایشان تعبیر دقیقی را فرمودند که ملاصدرا علماً به بعضی از مسائل علمی نرسید و عمراً هم به بخشی دیگر که عمرش کفاف نداد که به آن مباحث بپردازد. خیلی از بحثها مطرح است که اصلاً آن موقع مطرح نبوده است. یعنی الآن اگر ملاصدرا بیاید معلوم نیست ارتباط برقرار بکند با این جامعهی ما. ماها هستیم که باید با این مباحث فلسفی بهگونهای ارتباط برقرار کنیم که بتوانیم به نیازهای جامعه پاسخ بدهیم. ازاینرو من به همهشان علاقه دارم، شخصاً البته به دو سه نفر خیلی بیشتر علاقهمند هستم.
لطفاً نام ببرید.
_ یکی از این بزرگان امام موسی صدر است.
چطور با آراء و اندیشههای امام موسی آشنا شدید؟ به نظر شما آراء و اندیشههای ایشان چقدر میتواند برای امروز ما در حقیقت راه گشا باشد؟
_ راه گشا که هست. چون امام موسی صدر و آراء و اندیشههای ایشان برای ما هنوز تبدیل به کلیشه نشده است و چون کلیشه نشده است برای ما راهگشا و قابل استفاده بسیار است. امام موسی صدر که بسیاری از آثار ایشان به فارسی ترجمهشده و در دسترس ما است، مطابق نیازهای جامعه صحبت کرده است و چون با یک نگاه اجتماعی به دین نگاه میکرده است، نظراتش در تبیین مباحث دینی بسیار اهمیت دارد. امام موسی صدر نظرش این بود که دین باید دنیا و آخرت انسانها را تأمین بکند. قبل از آخرت دنیا را باید تأمین بکند. لذا کار و شغل شما هم میشود عبادت. هر نوع فعالیت علمی، اجرایی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که به بهبود وضعیت جامعه انسانی کمک کند، این حقیقت ایمان است و میشود عبادت.
از لحاظ فکری، فکر میکنم که امام موسی صدر ممکن است متن ملاصدرا را ندیده باشد. ولی ملاصدرا وقتی دارد گناه کبیره را توضیح میدهد، میگوید: بزرگترین گناه، سد باب معرفت الله است. و در عرصهی دوم سد باب حیات و زندگانی است. در مرحلهی سوم کسی که سد باب معیشت و زندگی انسانها را بکند، گناه کبیره انجام میدهد. پس اگر کسی بیاید و این موانع را بردارد و تلاش بکند که معیشت و زندگی انسانها سامان بهتری پیدا کند، در راه خدا خدمت کرده است و اصل دین هم همین است. خواسته واقعی و هدف دین این است که انسان ارتقای مادی و معنوی پیدا بکند. اگر به لحاظ مادی ارتقاء نداشته باشد، ارتقاء معنوی او هم مشکل میشود، چون معیشت بسیار مهم است، همان گزاره معروف صادق است که «انسان گرسنه دین و ایمان ندارد». به همین دلیل خدمت به انسان و خدمت به جامعه سبب ترقی مادی و معنوی میشود.
بنابراین از این جهت پرداختن به امام موسی صدر خیلی مهم است و چون در جامعهی ما خیلی طرح نشده و کلیشه نشده است، قشر جوان خیلی خوب میتوانند با آراء و اندیشههای ایشان ارتباط برقرار کرده و استفاده بکنند. من معتقدم بحثهای استاد مطهری هم همینطوری است. خیلی از بحثهای ایشان یا بحثهایی که شهید بهشتی دارد یا دیگر متفکران ما دارند بسیاری از این بحثها در جمع جوانان و مطابق ذوق و سلیقه آنان بوده و جوانپسند است و قابلیت استفاده برای امروزمان را دارد. خیلی از اینها زمانمند نیست. حوادث تاریخی نبوده که موضع بگیرند و صحبتی بشود و تمام بشود، ارزش حیاتی، زندگی و زیستی دارد و ما باید به آنها بپردازیم.
شیوه آشنایی شما با آراء و اندیشههای امام موسی صدر چگونه بود؟
_ من با امام موسی صدر بر حسب یک اتفاق آشنا شدم. سال ۱۳۸۳ بود و من تا آن زمان اصلاً امام موسی صدر را نمیشناختم. البته شهید سید محمدباقر صدر را میشناختم و با آثار ایشان از جمله حلقات الاصول ایشان آشنا بودم. ولی کسی مثل امام موسی صدر را نمیشناختم و آشنایی نداشتم. یک بار در سایت خبری بازتاب (تابناک فعلی) مطلبی از مرحوم آقای صادق طباطبایی درباره امام موسی صدر منتشر شده بود و ایشان مطلبی از امام موسی درباره آزادی نقل کرده بود. من خیلی خوشم آمد و کامنتی زیر مطلب نوشتم با این مضمون که این مطلب مشابه مطلب آیتالله بهشتی راجع به بحث آزادی است و شهید بهشتی هم درباره بحث آزادی مثلاً اینگونه میاندیشد. یکی دو روز بعد ایمیلی از طرف مرحوم صادق طباطبایی برای من آمد و این سرآغاز گفتوگو و ارتباط من با ایشان و در نتیجه آشنایی با امام موسی صدر شد.
مدتی بعد با موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر هم مرتبط شدم و همان سال به دفترشان در تهران رفتم. من آن موقع دبیر بخش اندیشهی هفتهنامهی پگاه حوزه بودم. دو یا سه ویژهنامه راجع به امام موسی صدر کار کردم از بحثهای خود ایشان و بحثهای دیگران درباره ایشان بود. البته تاریخش هم به نظرم همان سال ۱۳۸۴ یا ۱۳۸۵ بود که این نگاههای ویژه درباره امام موسی صدر منتشر شد. یک بخش از کتاب آقای مهدی فضلالله بود که آقای مجید مرادی ترجمه کرد و در آنجا چاپ شد. مطالبی از امام موسی صدر و ... منتشر شد که من از آنجا با محتوای بحثهای امام موسی صدر مرتبط شدم و این ارتباط ادامه پیدا کرد. البته سال ۱۳۹۷ اندیشه سیاسی امام موسی صدر را منتشر کردم اگرچه خیلی زودتر از این باید چاپ میشد، منتها به خاطر رساله دکتری کار آن به تعویق افتاد. اخیراً هم طرح پژوهشی نظریهی تمدنی امام موسی صدر را کار میکنم که در ادامهی همان طرح است چون ایشان را حکیم حکمت سیاسی متعالیه میدانم و حسن بحثهای ایشان این است که ایشان مثل سقراط است و مثل ملاصدرا یا شهید مطهری بحث فلسفی نمیکند.
حاجآقای اختری که پیش از این دبیر کل مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام بود فرمود که امام موسی صدر در لبنان شرح منظومه تدریس میکرد و وی یک سال حضور داشته و به درس شرح منظومه امام صدر میرفته با اینکه قبلاً در ایران شرح منظومه را خوانده بودم ولی پای درس ایشان هم نشسته. در نتیجه از درس ایشان تعریف و تمجید کرده و تصریح میکند که شرح منظومهای که امام صدر تدریس میکرد چیز دیگری بود. عمدتاً بحثهای ایشان تم فلسفی دارد. ایشان از یک سو فقیه و مجتهد است و از سوی دیگر انسان متفکر و هوشمندی است که از این دانشها در عرصه عینی جامعه استفاده کرده و آنها را به کار گرفته است. اینگونه نبوده که یک چیزی را یاد بگیرد ولی نتواند در عرصهی اجتماعی، سخنرانیها، گفتگوها، مصاحبهها و ارتباط با مردم استفاده کند.
بحثهای ایشان در موسوعه ۱۲ جلدی گام به گام با امام منتشر شده است که مجموعه مصاحبهها گفتارها و سخنرانیهای ایشان است. مکتوبات نوشتاری ایشان خیلی کم است. یک بخش از مکتوبات ایشان همان بحث اقتصاد اسلامی است که در مکتب اسلام زمانی که ایران بود در دههی ۳۰، اینجا در مجله مکتب اسلام چاپ کرد.
یک بار هم از آقای صادق طباطبایی برای صحبت و گفتوگو در پژوهشگاه دعوت کردیم تا راجع به امام موسی صدر صحبت کنیم. سال ۸۷ بود که برف سنگینی هم آمد. ما مدعوین را دعوت میکردیم رفت و آمدشان را هماهنگ میکردیم اما ایشان گفت خودش می آید. برای امام موسی صدر هر کجا باشد من حاضر هستم و وقت میگذارم که سخنرانی کنم و خاطره بگویم و به اصطلاح برای این کار خط قرمزی ندارم. آن جلسه به دلیل برف سنگینی که آمده بود برگزار نشد و موکول به هفته بعد شد. هفته بعد ایشان روز قبلش به خانه خاله خود (همسر شهید صدر) در قم آمده بودند و شب را اینجا مانده بودند تا صبح خودشان بیایند، باز هم اجازه ندادند که ما برای آوردنشان اتومبیل هماهنگ کنیم. این نشست با یک هفته تأخیر برگزار شد، مطالب خوبی در آن نشست مطرح شد از جمله مطلبی که ایشان درباره سرنوشت امام موسی صدر گفتند که در مطبوعات آن روز منتشر شد. جلسه ما تقریباً سه ساعت طول کشید، بعد هم در جمع اساتید مطالب مختلفی مطرح شد.
اگر از نکتهای در این گفتوگو غافل شدهایم بفرمایید.
_ اکثر مطالب من درباره استاد مطهری، شهید بهشتی و امام موسی صدر است و این مطالب یک ارجاعی به ایشان دارد. ما این سنت رجوع به بزرگان در پیش بردن بحثهایشان را خیلی پیگیری نکردیم. به طور مثال علامه طباطبایی بحث ادراکات اعتباری را فرمودهاند، پرورش دادهاند و بحث کردهاند، این باید تبدیل به یک جریان علمی شود، دهها و صدها مقاله راجع به آن نوشته شود و ابعاد مختلفش شکافته شود تا بتوان از آن استفاده کرد. سایر موضوعات هم همینطور است.
این بزرگواران سرنخهایی دادهاند ما این سرنخها را بگیریم، پرورش بدهیم، بسط بدهیم و مطابق نیازهایی که امروز داریم و مسائل جامعه امروزی بحث و بررسی کنیم. با وجود کثرت دانشجویی که داریم، میتوان در پایاننامههای ارشد و رسالههای دکترا به این موضوعات پرداخت تا هم از لحاظ فکری و هم استفاده مطلوب از داشتهها ارتقاء پیدا کرد. در این صورت، اندوختههای ما ارتقاء پیدا میکند، درجا نمیزنیم، همافزایی ایجاد میشود و .... وقتی از زوایای مختلف به یک مسئله نگاه میشود بیشتر و بهتر میتواند به ما کمک کند.
اخیراً یک مصاحبهای داشتم راجع به دیدگاه امام موسی صدر راجع به عاشورا که در روزنامه فرهیختگان چاپ شد. آنجا سؤال شد که بعضیها میگویند که نگاه امام موسی صدر سکولار است و ایشان را در این فضا میبینند؟ گفتم این نهایت کجسلیقگی است. من گزارههایی میآورم که در تضاد کامل با این نگاه است. اگر کسی یکدرصد این گزارهها و جملهها را که در کتاب سفر شهادت آمده است، بخواند، یکدرصد هم احتمال نمیدهد که نگاه ایشان سکولار باشد. این نگاههای یک سویه و یک جانبه، کجسلیقگی است و به ما آسیب میزند و متفکران ما را به حاشیه میبرد و دست ما را خالی میگذارد. پیشداوری ما نسبت به متفکران و کلیشه ساختن از آنها، آسیبهایی است که باید از آن جلوگیری کنیم و باید از این فضا خارج شویم.
با وجود کثرت کارهای دانشگاهی، در کارهای منزل کمک میکنید؟
_ این را باید از همسرم بپرسید. اگر فرصتی باقی بماند حتماً در کارهای منزل کمک میکنم. البته با توجه به مشغلههای آموزشی که همسرم هم دارند اگر کارهای منزل تماماً روی دوش ایشان باشد واقعاً سخت است. من سعی میکنم تا جایی که بتوانم کمک کنم. به لحاظ دینی هم معتقد هستم که همسر انسان در این زمینه وظیفهای ندارد که کاری انجام دهد. چه وظیفهای دارد که فرزندان را تر و خشک کند؟ خورد و خوراک و پوشاک به عهدهاش باشد. منت بر سر ما میگذارند و این کارها افتخاری محسوب میشود وگرنه از لحاظ دینی که ما میدانیم هیچ وظیفهای ندارد.
اهل ورزش هم هستید؟
_ موقعی که زابل بودم با بچهها فوتبال میکردم. استادیوم ورزشی شهید حسینی زابل نزدیک منزل پدر بود و من از مدرسه که برمیگشتم با دوستان هم محل های در آنجا بودم. وقتیکه قم آمدم، مدرسهی حقانی که بودیم، کنار ایستگاه راهآهن یک فضای خالی بود (آن موقع خانهای نبود و اطراف فقط باغ و زمین کشاورزی بود) که اینجا با دوستان مدرسۀ حقانی فوتبال بازی میکردیم. مدت یک سال هم ورزش رزمی کاراته کار میکردم. چند سالی هم تکواندو رفتم و کمربند آبی هم گرفتم، ولی دیگر ادامه ندادم. اگر پیادهروی را ورزش حساب کنیم، سعی میکنم روزانه و یا هفتهای دو سه روز پیادهروی کنم و یا گاهی کوهنوردی داشته باشم.
گفتوگو: محمد هاشم نعمت اللهی
نظر شما